اطلاعات سايت

رمز عبور را فراموش کردم ؟
آمار مطالب
کل مطالب : 231
کل نظرات : 65

بازديد امروز : 3 نفر
بارديد ديروز : 10 نفر
بازديد هفته : 54 نفر
بازديد ماه : 24 نفر
بازديد سال : 1,447 نفر
بازديد کلي : 26,453 نفر

افراد آنلاين : 1
عضويت سريع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
پيوندهاي روزانه
کدهاي اختصاصي
پشتيباني
theme by
roztemp.ir
RSS

Powered By
Rozblog.Com
تبليغات
رزتمپ
آخرين ارسال هاي انجمن
عنوان پاسخ بازديد توسط
داستان چهار بچه گربه: فرشته امیرحسنی 0 38 elyas5
داستان لباس عید: فرشته امیرحسنی 0 35 elyas5
نلاس من/الیاس امیرحسنی 0 79 elyas5
داستان : مسجد /الیاس امیرحسنی 0 232 elyas5
سفر به مشهد / 2/3/1382/الیاس امیر حسنی 0 145 elyas5
داستان : زندگی یک شب و یک روز یک مالیخولیایی /الیاس امیر حسنی 0 144 elyas5
عارف و رویا /الیاس امیرحسنی 0 146 elyas5
روح زندگی /الیاس امیرحسنی 0 145 elyas5
مشاطه گر /الیاس امیرحسنی 0 146 elyas5
غم دل/الیاس امیرحسنی 0 132 elyas5
صدای اذان /الیاس امیرحسنی 0 129 elyas5
هایکو چیست؟/انتخاب از انجمن نخبگان جوان 0 224 elyas5
یا ضامن آهو/الیاس امیرحسنی 0 177 elyas5
داغ/الیاس امیرحسنی 0 303 elyas5
گروه عشّاق/ الیاس امیرحسنی 0 156 elyas5
معلم پیر هنر/ الیاس امیرحسنی 0 144 elyas5
الهام آسمانی /الیاس امیرحسنی 0 173 elyas5
زندگی نامه ی استاد محمد رضا شجریان/ انتخاب ازانجمن نخبگان جوان 0 133 elyas5
نکته ها و گفته ها / برگرفته از زرندیه چه خبر 0 127 elyas5
پیش فرض آفرینش شاعرانه:در بوطیقای اکتاویو پاز/برداشت ازانجمن نخبگان جوان 0 116 elyas5
خاطره بازی ترم سوم یا چهارم رشته ی زبان وادبیات فارسی بودم. هر جا می نشستم سخن از دکترمحمود عابدی بود،از نفس گرم وگیرا،از اشارات وعبارات او حکایت می شد و آتش مشتاقی و مهجوری در من زبانه می کشید. باری یک روز خود را به کلاس درس ایشان رساندم از درکه پای به درون گذاشتم صدای استاد را شنیدم که فرمودند: با تو من آشتی نخواهم کرد ازهمان ره که آمد ی برگرد پاهایم از رفتن واماندند اما غرورم اجازه نداد برگردم،تازه نمی دانستم اشاره ی استاد به چه کسی است،این داستان اولین دیدار بنده با استاد عابدی بود. رفتم در کلاسشان نشستم اما حالم دگرگون بود و اشکم روان و هیچ متوجه نشدم که درس و بحث چیست وبا حالی خراب و دلی مملو از عشق به استاد به خوابگاه آمدم و.... 🍃 🍃 🍃 🌺🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃 🌺 🍃 🍃 هرچند جز من و علی کرمی دوستان دیگر مان به وادی خاطره نویسی وارد نشدند اما باز دلم می خواهد دراین وادی قدم بزنم. دریغم آمد یادی از استاد عزیز مان دکتر سید مرتضی میر هاشمی نکنم. با خاطره ی بدی که از تاریخ ادبیات دو وکنفرانس حافظ داشتم،باردیگر این درس را با استاد میر هاشمی گرفتم و پاس شد .تا ریخ ادبیات سه را نیز با ایشان گرفتم ،چه قدر ایشان بزرگوار،متین و محترم بودند.در آن ترم هم قرارشد درباره ی بابا فغانی شیرازی کنفرانس بدهم،مطالبی را آماده کردم و روز موعود رسید،قلبم به شدت می زد.استاد که اضطراب و استرس مرا دیدند فرمودند در سرجایم گزارش درس را بدهم کمی آرام شدم وبا صدایی لرزان و بریده بریده مطالب را گفتم و تنها جمله ای که از آن کنفرانس به یادم مانده این بود که بابا فغانی شیرازی در روزگار خود مشهور به حافظ کوچک بوده است. هرجا هستند سلامت باشند ودست حق به همراهشان باد. 🍃 🍃 🍃🌺 🍃🍃🍃🍃🍃 🌺🍃🍃🍃🍃 🍃 🍃 🍃 امتحان سنایی بود ،آن روزها روحیه ای حساس پیدا کرده بودم ودر توهم زندگی می کردم. استادعابدی از لحظه ی حضورش در سر جلسه ی امتحان دستانش را در آغوش کشیده بود آخر در ولایت ما اگر کسی عزیزی را از دست داده باشد دست در أغوش می گیرد. از طرفی خواندن کلماتی مانند خلقان که گمانم به معنی خرقه ی مندرس و پاره باشد ودیگر کلمات برگه ی امتحان مرا به یاد ولایت ولباس های فقیرانه ی مردم آن جا انداخته بود. همین ها موجب شده بود اشک چشمانم روان باشد ،استاد حالت مرا دیدند وبه سر صندلی من آمدند ،اسمم را پرسیدند : آقا اسم شریف شما چیه ؟ زبانم لال شده بود،نتوانستم پاسخی بدهم ، باردیگر پرسیدند: آقا اسم شریف شما چیه؟ این بار اسمم را که بالای برگه ی امتحانی نوشته بودم خط زدم و مقصودم این بود که استاد جان مگر من مرده ام که دستتان را به آغوش کشیده اید. جواب سوال ها را نوشتم دوستان هم ناراحتی مرا دیدند از جمله گرامیان علی برقی و علی کرمی و داود سعادت ،امتحان تمام شد،من به دنبال استاد آمدم دوستان هم آمدند در سالن دستشان را داخل کیفشان بردند و اولین برگه ای که در آوردند برگه ی من بود. فرمودند بد ننوشته اید باز نتوانستم بگویم که نامم را خط زده ام بدهید بنویسم. گذشت و نتایج اعلام شد من چهارده گرفته بودم در حالی که آن ورقه ی امتحانی مرا به عالمی دیگر برده بود ومن عاشقانه نامم را خط زده بودم. 🍃 🍃 🍃 🌺🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🌺🍃🍃🍃 🍃 🍃 بعد از کنفرانس حافظ و بیماری هایی که برایم پیش آمد ،در کارنامه نمره ی تاریخ ادبیات بنده صفر منظور شد برای حذف این نمره نامه ای به استاد عالیقدر دکتر عابدی نوشتم و اول نامه را با این بیت صائب شروع کردم: گرچه بیماری من روی به بهبود نهاد دردم این است که از یاد مسیحا رفتم حالا وقتی استاد عابدی را می بینم می فرمایند شما صائب را خوب می نوشتید خداوند به استاد عابدی عمر طولانی عنایت فرماید.
امتياز : نتيجه : 5 امتياز توسط 1 نفر مجموع امتياز : 5

بازديد : 44
[ دوشنبه 12 آذر 1397 ] [ 9:54 ] [ الیاس امیرحسنی ]
آخرين مطالب ارسالي
آفتاب زندگی:الیاس امیرحسنی تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402
طالس : الیاس امیرحسنی تاريخ : شنبه 30 دی 1402
خرقان :الیاس امیرحسنی تاريخ : شنبه 23 دی 1402
پروانگی ما: الیاس امیرحسنی تاريخ : یکشنبه 17 دی 1402
خانم: الیاس امیرحسنی تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1402
رفوگر :الیاس امیرحسنی تاريخ : جمعه 08 دی 1402
فرار ۱:الیاس امیرحسنی تاريخ : پنجشنبه 07 دی 1402
یلدا 3:الیاس امیرحسنی تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1402
غم نخورم هیچ :الیاس امیرحسنی تاريخ : شنبه 18 آذر 1402
ارسال نظر براي اين مطلب

کد امنیتی رفرش
.: Weblog Themes By roztemp :.

جست و جو

لینک دوستان

رزتمپ